علی درویشی امروز و در ادامه ی نوشته روز گذشته ی خود می نویسد: اما نخست، مانده سخنان محمدرضا صوفینژاد- مدیر آسایشگاه و دیدگاههای دکترعلی صلاحی و دکترپرویز الیاسی را در باره مفهوم نیکوکاری بخوانید: «پزشکان نیکوکاری هستند که خود به آسایشگاه نمیآیند، ولی کمکهایشان از دور میرسد که برخی نیز ناشناس کمک میکنند.»
در یک خانواده چندنفری، هرچه درآمد پدرومادر بیشتر باشد، رفاه و آسایش خانواده نیز بیشتر خواهد بود. در خانواده 3 هزار نفری آسایشگاه کهریزک نیز هرچه پزشکان نیکوکار فزونی یابند، مددجویان در آسایش بیشتری بسر خواهند برد. باز میگویم دست همه پزشکان آشنا و ناشناس را از راه دور میبوسم. اما در باره حکیمزاده، او انگار یک دولت بود در همهجا. در بویینزهرا هست، در زلزله قزوین و در زلزلههای دیگر و در بیماریهایی که در یک قلمرو همهگیر میشود حضور برجسته دارد. در رشت با آرسنمیناسیان بزرگ، آسایشگاه معلولین رشت را میسازد و در تهران، آسایشگاه کهریزک را. حکیمزاده نمونه برجسته یک انسان حقیقی و محتوایی است! پزشکانی مانند حکیمزاده کماند در جهان، که بدون تبلیغات برای خود و فقط در راه خوشنودی انسانهای دردمند گام بر میدارند؛ او در زمان خود کوشید ناشناس بماند و تازه ما امروز و پس از 40 سال برایش بزرگداشت میگیریم و داریم به جامعه میشناسانیماش. »
«حکیمزاده از اهالی غریبآباد لاهیجان است و گام آغازین نیکوکاریش از آنجا بود و در زمان دانشجویی، یک مدرسه در آن قلمرو ساخت. درگذشتاش در آمریکا است، ولی نه در آمریکا و نه در بهشتزهرا و نه به خواست بازماندگانش در لاهیجان و محله غریبآباد، بلکه در کهریزکی که 40 سال پیش بیابان بود و در کنار یک آسایشگاه(کوچک در آن زمان) که با هیچ فرهنگی و منطقی جور نمیآید، خاک میشود، تا اینک هر ماه 5 هزار تن از عاشقانش به دیدارش بروند و خارجیان برای دیدنش رهسپار ایران شوند. دیگرخواهی در دکتر حکیمزاده به جای خودخواهی، جاخوش کرده است؛ میگویم هست، زیرا حکیمزاده نمرده است».
ویژگیِ یکرنگی و یکنمایی را هرکسی ندارد که او داشت؛ در پشت نیکوکاریش نه سیاستی بود و نه آرزوی ریاستی! آسایشگاه رشت را میسازد و فقط 6 ماه اداره میکند و میسپارد به میناسیان و رهسپار تهران میشود که گام نوی دیگری در جایی دیگر بردارد. هنگام ساخت آسایشگاه کهریزک تهران، مانند کارگری ساده، گل لگد میکند و با خودروی خود آجر میکشد.
«کسی را سراغ دارم که همه داراییِ کلانش را به تکفرزند پولدار و بینیازش بخشید، ولی دکتر حکیمزاده فقط در اندیشه بخشش به دیگران بود. چون عمل قلب کرده بود، روی زمین و کنار کارگران مینشست. خانم بهادرزاده تعریف میکند که من کمی کباب بیشتر زیر برنج بشقابش میگذاشتم و جلویش قرار میدادم، ولی حکیمزاده کبابها را یکی یکی در میآورد و کنار بشقاب کارگران میگذاشت. و بهادرزاده میگفت: «جناب دکترحکیمزاده، قلبت نیاز به پروتئین بیشتری دارد.» و حکیمزاده در پاسخ میگفت: «قلبی که برای کارگران نتپد، قلب نیست.
«همه انسانها دل دارند، اما دل حکیمزاده، یکپارچه احساس بود و برای دیگران میتپید و از رنج دیگران به درد میآمد و با خوشی آنان شاد میشد. دیگراندیش مدام بود، درد شخصی نداشت، دغدغه و دلمشغولی و وجودش در همه 24 ساعت شبانهروز، این بود که چگونه میتواند کاری برای کاهش درد نیازمندان انجام دهد. سرشتاش آمیخته به وجود دردمندان بود.»
** لذت نهفته در نیکوکاری
علی صلاحی ـ پزشک، گرایش به نیکوکاری را بایستگی(لازمه) آموزش در کودکی میداند: «پشت نیکوکاری لذت نهفته است. نیکوکاران از کاری که انجام میدهند لذت میبرند. گرایشدادن انسان به نیکوکاری، نیاز به آموزش دوران کودکی دارد. همانگونه که دست کودک را میگیریم و به داروخانه میبریم برای این که چگونه مسواکی بگیرد و چهجور مسواک کند، باید آموزش نیکوکاری نیز ملموس باشد. اگر انسان از کودکی، آموزش کسب لذت از نیکوکاری را بچشد، در آینده به این کار گروش خواهد داشت و آماده میشود کمی از سخاوت و کمی از سلامت و کمی از سرمایه خویش برای بینیازیِ نیازمندان مایه بگذارد. بیگمان منش همه نیکوکاران، ریشه در کانون خانوادههایشان دارد و برخی نیز با خواندن کتاب زندگی همچون حکیمزاده(نوشته خانم بهادرزاده) به این سبک زندگی میگروند.
«یاری انسانها هرچند هم کوچک، در چشم نیازمند بزرگ است. نگاه همهچیز یا هیچ، انسانها را از یاری بازخواهد داشت. نگوییم که باید حتما جان کسی را از مرگ نجات دهیم، بلکه به دادن یک شاخه گل سرخ و هدیه کوچک به مددجویی در خانه سالمندان خوشنود باشیم؛ شاید حکیمزادهشدن، شدنی نیست».
نیکوکاری را میشناسم که نگاهاش به خانواده است. او همیشه نمونه یک نیکوکار را در هیبت پدری کارمند و نه چندان توانمند، ولی بسیار سخاوتمند در خانه میدید. او حتی گله میکند که گامهایی که پدر بر میداشت، آنان را در تنگدستی میگذاشت و به خستو(اعتراف) در میآید که اینک بیباکی پدر را در نیکوکاری ندارد و گامهایش کوچک/کوچک است و مرز دارد.
«آموزش نیکوکاری حتی میتواند از آموزش درنگیدن و ژرفاندیشی آغاز شود. یکی از ویژگیهای ژاپنیها در موزهها درنگیدن به جای گامبرداشتن است. مهم نیست که در یک بازدید، نتوان همه اشیا را از نگاه گذارند، بلکه مهم این است که فقط یک شی را خوب بشناسیم. این درنگیدن بیگمان در دیگر قلمروهای جامعه نیز بازتاب خواهد یافت و از برابر رنج دیگران، بیدرنگ نخواهیم گذشت.»
اما ارزش کار حکیمزاده، کسی که از دهک میانه(متوسط)جامعه برخاست، این است که زمانی او پزشک شد که پزشکان کمی در ایران بودند و بیشترِ همان اندک، فقط بار خود را میبستند. بیشتر پزشکانی هم که در غرب دانشآموخته میشدند، برتری میدادند همانجا بمانند، در حالی که حکیمزاده به سوی ایران ناپیشرفته و درماندگان ایرانی شتافت و سپس رئیس بیمارستان فیروزآبادی در شهر ری شد و چون نمیتوانست بینوایان را در آن بیمارستان ماندگار سازد و از آنان نگهداری کند، آسایشگاهی در میان بیابان ساخت و در حالی که میتوانست کارگر بگیرد، خود کارگری میکرد.
حقیقت این است که هر انسانی دوست دارد خود را زیبا ببیند و زیبا بشناساند. سبب گرایش به تصاویر سِلفی نیز مگر این نیست. هرکس در میان دهها تصویر خود، چندتا از زیباترین را گزینش و در شبکههای اجتماعی ، همگانی(شر) میکند، کارهای نیکوکاری نیز به همچنین. انسانهای نیکوکار در درونشان از خود تندیس زیبایی میتراشند و از دیدنش لذت میبرند. از دیگرسو هرکس فقط خودش میداند که چقدر ناتوان است و برای چیرگی بر این ناتوانی، دست به نیکوکاری میزند، تا ناتوانیاش را فراموش کند و تواناییهایش را به خود بباوراند. انسان با نیکوکاری به این نویافت(کشف) میرسد که چگونه میتواند از دروناش خوشش بیاید.
اینک نیکوکاری در جامعه همهگیر نیست. از دیدگاه جامعهشناسانه، افسوس که هنوز جامعه ما اخلاقی نشده است. هنگامی که انسان سری به خانه مشروطه تبریز میزند و داستان گذشته(شرحماوقع) را در روزنامهها و نامهها و نوشتهها در یک سده پیش مرور میکند، همه جانفشانیها را برای برپایی اخلاق و قانون میبیند. ولی جامعه ما هنوز گیر نبود اخلاق در قلمروهای زندگی در ورزشگاهها یا هنگام رانندگی است. در ادامه این «فقط خود دیدن»ها، به دور نیست اگر نیازمندان هرگز دیده نشوند.
یکی از پیامدهای نیکوکاری آن است که دیگر نمیتوان به موازات آن به مردم بدی کرد. نیکیکردن انسان را در بر میگیرد و از بدی بازش میدارد. گاهی که کلینیک شلوغ میشود و گاه میان مردم سر نوبت، بگومگو پیش میآید، در آن میان که همه شتاب دارند که کارشان زودتر راه بیفتد، هرگاه انسانی مردمدوست و بردبار دیده میشود، همکاران در مییابند که او آتشنشان است. کسی که همیشه برای نجات نه خود، بلکه دیگران کوشیده است و در این راه، هستی خویش را گرو گذاشته، به دور است بخشندگی او سایهانداز دیگر قلمروهای زندگیاش نباشد. بیگمان چنین انسانی در جامهِ غیرکاری و شخصی و بیرون از اداره نیز ناخودآگاه مردمدوست جلوه میکند و میگریزد از این که به دیگران آسیب برساند.
یکی از دوستان نیکوکار میگفت پنداشت ما انسانها ماسوای ذهنیت کسانی است که گمان میکنیم در گذر از جهان هستیاند و در پایان راه! دوستم میگفت، هنگامی که با یک زن«اماس» بیکسو کار برخورد کرد، که پیشتر به وی گفته شده بود امیدی به زندگیاش نیست و از این که دید او به پاکیزگی و نوع جامه و ظاهر خود اهمیت میدهد، جا خورده است. آن زن بیمار سرسختانه با بیماری خود میجنگید و نمیخواست جا تهی کند؛ و دوستم اندیشید که چرا خود آنگونه نیست و در برابر مشکل شخصی کوچکی، زود به زانو در میآید!
و در پایان این که بیهوده، همه کارها به گونهای به دولت گره خورده است. از برآیند سفارشها و نصیحتهای این چنددهه نشانی نیست. هنگامی که آموزش در خانه انجام شود و خودبهخود و بیدخالت دولت به جامعه راه یابد، دیگر نیازی به روز جشن نیکوکاری به شکل مبتذل نخواهد بود؛ که دولت به این بهانه و نمایشیکردن بیهوده نیکوکاری، از مردم کمکها را گرد آورد.
** نیکوکاری برای نمایش و تبلیغات!
به باور پرویز الیاسی ـ چشمپزشک، گاه تشویش قرارگیریِ یک انسان در وضعیت همانند درماندگان، او را به سوی نیکوکاری میبرد: «یک پزشک نیکوکار، بیرون از وظایف روزانگی خود و بیهیچ چشمداشتی و بدون سودبردنهای مادی، در راه خدمت به نیازمندان گام بر میدارد. البته در میان نیکوکاران هستند انگشتشمارانی که برای گریز از معافیتهای مالیاتی، دست به بخشندگی میزنند، که حسابشان جداست؛ در جاهایی هم که نیکوکاری، چهره نمایشی به خود میگیرد، زیبا نیست. پولشویی نام دوم تطهیر است. کسیکه به هدف «پاکیزگی»(یا تبلیغات) میلیاردها تومان در راه مدرسهسازی میدهد، بیگمان صدبرابرش را برای خود دارد؛ و این که آیا مالیات داده و یا از چه راهی آن پول را بهدست آورده است؟ بماند!
«به گمانم پزشک برجساز، شر خصوصی است، حتی اگر یکی از صدها واحد آپارتمانش را برای پاکیزگی(تطهیر)، خود به یک «نو زنوشوهر جوان» ببخشد، در واقع مانند پرتکردن یک 2 ریالی به جوی آب کنار خیابان است!» «در جامعه سطحینگر نابالنده، همه امور و زوایا با هم پیش میرود و مردم، همانند حکومتگرانِ بر سر کار خود میشوند. هنگامی که برخی مسئولان، همزمان با داشتن گرینکارت در جیب، از زبانشان ندای مرگ بر فلان بلند است، چه چشمداشت از برجسازِ از سرِ اتفاق، پزشک؟»
«پیشران بسیاری از نیکوکاران راستین مانند زندهیاد دکتر حکیمزاده و آرسن میناسیان(داروساز)، تربیت خانوادگی است و تعهدی که در درونشان از این کانون به برآمده. گاه نیز نیکوکار ـ همانگونه که گفته شد ـ دلسوز است که اگر خود در پیری درمانده شد، مورد دلسوزی قرار گیرد، گاه نیز احساس لذت درونی، برانگیختهاش میکند.»
** سودجویی و پیامدها
اهمیت «پزشکی» در جامعه در حال از دستشدن است. میگویند به سبب درآمدهای کم، انگشتشمار پزشکان به ناچار به بسازوبفروشی رو کردهاند. بنابراین به دور نیست اگر فردا بسازوبفروشها نیز به سبب رکود مسکن، به پزشکی رو آورند!
اندک پزشکانی که از زمان دانشجویی، کلانپول درآوردن و سیستم باربندی، یگانه هدفشان بوده است، پس از آغاز به کار در قلمرو درمان، به خود میگویند برویم بازار «موجسواری» و «سودسواری»! و در اندیشه درآمد چندبرابر, (بدون مجری طرح متخصص و تیم حرفهای و منسجم)، وارد برجسازی میشوند.
این انگشتشمار پزشکان نابلد، زمانی که ساختمانهای بیهویت ماسهای خود را بر بستر مه میسازند، فقط در اندیشه سودجویی هرچه بیشتر هستند و غافل از خانهبه دوشانی که در رویای خانه شخصی بسر میبرند. حال مقایسه شود این اندک پزشکان بسازوبفروش با انبوه پزشکان نیکوکاری که فقط در اندیشه تهیه سرپناه برای بیخانمانها هستند!
** پیشتازان مشاغل غیرپزشکی
غیرحرفهایها در بازار مسکن، مغولتازی میکنند و با آمدن چند پزشک در این میدان، کارها غیرحرفهایتر شده است. این اندکپزشکانِ پیشتاز مشاغل غیرپزشکی، هیچ آگاهیِ تخصصی از ساختوساز ندارند و جالب این که پزشکانی که یگانه هنرشان در مسکن، داشتن سرمایه است، دیدگاه غیر تخصصی خود را بر مهندس ناظر و طراح تحمیل میکنند تا همه کارها غیراصولی پیش برود. ساختارشناسی مسکنسازی، اندکپزشکان شغل دومی را نشان میدهد که تفاوت آجر فشاری با آجر معمولی را نمیدانند. البته بررسی پیامد ورود پزشکان به بخش مسکن(که همانا بیکیفیتی سازه است) بر دوش دیدبانان اقتصاد است، نه ما!
رئیس اتحادیه کشوری مشاوران املاک ایران میگوید: «باید انبوهسازان و مسکنسازان وارد بازار ساختوساز شوند، زیرا تا زمانی که پزشکان و غیر متخصصان عرضهکنندگان مسکن هستند، صنعتیسازی در کشور آغاز نخواهد شد. ما فقط از صنعتیسازی سخن میگوییم، اما هنوز ساختمانهایمان را سنتی میسازیم!
ساختمانهایی که بیحضور پر اثر مجری طرح و ناظر ساخته میشود و تنها اختیاردار آن، یک پزشک سازنده است. پزشکی که کوچکترین آزمونی در ساختوساز معماری ساختمان ندارد و فقط به سبب داشتن سرمایه کلان، راهیِ صنعت ساختمانسازی شده است که تاثیر منفیاش سرانجام کار فقط به «خریدار نهایی» میرسد که آرزوی خانهدارشدن دارد.
** اعتماد مردم به جامعه پزشکی
اما عضو هیات مدیره انجمن گوش، حلق و بینی از انتقادهای بیجا از برخی پزشکان دستاندرکار ساختوساز گله میکند و بر بایستگیِ لزوم تقویت اعتماد مردم به جامعه پزشکی میگوید: «به سبب حساسیت سلامت جامعه باید پشت پزشکان بایستیم، زیرا با انتقادها، اعتماد مردم به جامعه پزشکی از میان میرود. وقتی به جامعه پزشکی این چنین حمله میشود، نخبگان و دانشجویان پزشکی دلسرد خواهند شد. چوب این روشها در میان جامعه پزشکی، فقط بر سر مردم خواهد خورد. اگر پزشکی، تخلفی داشته باشد، راهکار قانونی دارد. با وجود همه مشکلات، پزشکی ایران در نوع خود یکی از بهترینها در دنیاست.»
*منبع: روزنامه اطلاعات، 1395.9.4
**گروه اطلاع رسانی**9368**2059**انتشار دهنده:لیلا رضوی