جمعه, 18 ارديبهشت 1394 ساعت 12:01

اینجا هیجانِ جستجوست در کتاب و کلمه

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
عادت تحمل 10 روز ترافیک در اردیبهشت و حوالی مصلی برای ما تقریبا 10 ساله شده است. ترافیکی که از علاقه و شوق مردم سرزمین حافظ و سعدی نسبت به یار مهربان حکایت دارد.
به گزارش روز جمعه خبرنگار فرهنگی ایرنا ، فرقی نمی کند از شمال می آیید یا جنوب و یا از شرق و غرب. همین که به سمت مرکز تهران و حوالی مصلی برسی حتما تابلوهایی که برای راهنمایی علاقه مندان به نمایشگاه کتاب در محدوده مصلی نصب شده را می بینی. نمایشگاه بین المللی کتاب هر چند در 28 سال برگزاری خود هنوز هم مستاجر مصلای امام خمینی (ره) است اما شور و شوق حضور علاقه مندان به کتاب و حجم زیاد بازدیدکنندگان کمتر این نقطه ضعف را به یاد می آورد که، چرا هنوز یار مهربان ما بعد از پشت سرگذاشتن نزدیک به سه دهه از عمرش نتوانسته مکان ثابتی را برای خود دست و پا کند. حالا ما هم بررسی این موضوع را به مجال دیگری واگذار می کنیم و می رویم تا شمه ای از آنچه بر یک روز نمایشگاه کتاب می رود را برای شما روایت کنیم.

امروز نمایشگاه بین المللی کتاب سومین روز فعالیت خود را پیگیری می کند و تقریبا غرفه ها و شرایط به حالت عادی رسیده است. دیگر خبری از بی نظمی و نیمه کاره بودن برخی غرفه ها نیست و هر روز هم به تعداد بازدیدکنندگان افزوده می شود.

من طبق عادت همه ساله از در شماره 12 در خیابان قنبرزاده وارد حیاط مصلی می شوم در بدو ورود حضور پسران نوجوان و دانش آموز که به دستور ناظم مدرسه با نظمی خاص در حال ورود به شبستان مصلی و بخش ناشران عمومی هستند برایم جالب به نظر می رسد. قدمهایم را تندتر می کنم تا با آنها وارد شوم. آقای ناظم در جلوی در ورودی تاکید می کند که بچه ها بعد از بازدید از ناشران عمومی سر وقت در مقابل در ورودی شبستان حاضر شوند تا به محل ناشران کودک و نوجوان در قسمت شمالی مصلی بروند. ظرف یک چشم به هم زدن دیگر خبری از صف و نظم نیست و بچه ها به سرعت پراکنده می شوند. من هم که هوای گفت و گو با این آینده سازان به سرم زده بود دست خالی مشغول می شوم به تماشای غرفه ها و قدم زدن در میان ناشران عمومی بپردازم.

امسال برخلاف ادوار گذشته ترتیب غرفه های ناشران عمومی به جای «الف» از «ی» آغاز می شود یعنی ناشرانی که نامشان با حرف «ی» شروع می شود در ابتدای در ورودی شبستان قرار دارند. از مدیر انتشارات یساولی می پرسم که چه قدر از این موضوع استقبال کرده اند؟ به سرعت جواب می دهد؛ «همیشه شعبان یک بار هم رمضان. همیشه ما آخر سالن بودیم حالا یک بار هم ما را تحویل گرفتند و آورده اند جلوی سالن. اشکالی دارد؟»

من هم با خنده سرم را به نشانه تایید تکان می دهم و به راهم ادامه می دهم. تقریبا در میانه سالن اصلی شبستان سمت چپ غرفه نسبتا بزرگ که عموما جلوی آن شلوغ هم است نظرم را جلب می کند برای این که ته و توی ماجرا را دربیاورم بعد از کلی عذرخواهی و هل دادن مردم به جلوی غرفه می رسم، حدود 4 تا 5 خانم و به همین تعداد آقا ایستاده اند و با سرعت در حال پاسخگویی به مردم هستند. اینجا تقریبا به همه سوالات پاسخ داده می شود . این را یکی از همین افراد این غرفه گفت و گفت: ما از آدرس انتشاراتی ها گرفته تا نام کتاب و هر سوالی راجع به نمایشگاه باشد را پاسخ می دهیم. وقتی از حجم سوالات و یا تعداد آنها می پرسم می گوید؛ هی وقت می کنیم ناهار بخوریم. بعد خیلی زود به سراغ فرد دیگری می رود فکر کنم اصلا متوجه نشد که من چه کاره هستم و برحسب عادت به دو تا از سوالاتم جواب داد و به سراغ نفر بعد رفت.

حالا تقریبا به بخش انتهایی سالن شبستان رسیده ام اینجا بیشتر در قرق اغذیه فروشی و بستنی فروشی ها است که اتفاقا از آنها هم خوب استقبال شده به طوری که برای خرید مثلا یک بستنی ساده هم باید احتمالا 5 الی 10 دقیقه ای وقت گذاشت. این استقبال در جایی بسیار مهم تر در نماز اول وقت هم وجود دارد به طوری که همین نماز ظهر امروز خیلی ها به دلیل کمبود جا عطای نماز اول وقت را به لقایش بخشیده اند و حالا باید دید که آیا مسوولان نمایشگاه فکری به حال بزرگ تر کردن نمازخانه مصلی خواهند کرد یا خیر؟

از اینجا به بعد برای این که اتفاقات بیشتری را رصد کنم به در شماره 1 که به خیابان شهید بهشتی منتهی می شود می روم، ابتدای ورودی این طرف همان ون های معروف به صف ایستاده اند تا مردم را به سمت نمایشگاه و برعکس هدایت کنند. البته در کنار این ون ها، خودروهای دیگری هم وجود دارد که اتفاقا کار آنها هم هدایت است، اما از نوع دیگر. یعنی اگر چند دقیقه ای گوشه ای بایستی و از دور افراد سوار بر این ون ها را نگاه کنی متوجه می شوی که هر از گاهی از ماشین پیاده می شوند به برخی از مردم چیزی می گویند، بعد آنها هم دستی به سر و روی خود می کشند و می روند و این داستان تا شب چندین بار تکرار می شود.

تفاوت در ورودی شهید بهشتی با قنبرزاده علاوه بر این موضوع در این است که اینجا ابتدا باید از غرفه های غذای جسم عبور کنی تا به غذای روح برسی. شاید برای شما خوانندگان این سطور مانند من جالب باشد که بخواهید بدانید غذای روح این روزهای مردم ما بیشتر چه ژانری از کلمات است برای همین به سراغ برخی از انتشاراتی ها می روم و از آنها می پرسم که این روزها بیشتر چه کتاب هایی فروخته اند؟

با ناشران چشمه، ثالث، سوره مهر، نی، سروش، ماهی، آموت و اخوان این سوال را مطرح می کنم که تماما به سه ژانر شعر، رمان و فلسفه و ادیان رای می دهند. به نظر می رسد طبع لطیف مردممان در این روزهای بهاری خیلی گل کرده است من هم به تاسی از مردم چند بیتی از شعرهایی که از بر بوده ام را زمزمه می کنم؛ «هوشم نه موافقان و خویشان برده اند / این کج کلهان مو پریشان برده اند/ گویند چرا تو دل به ایشان دادی / والله که من ندادم ایشان بردند»

حالا تقریبا تمام سالن های شبستان را از هر دو راهرو تا انتها رفته و برگشته ام چیزهای دیدنی زیادی وجود دارد از پیرمرد خسته ای که کیلومترها راه از استان های جنوبی کشور به تهران برای خرید کتاب آمده تا مادرانی که کودکان خود را در میان این همه هیاهو آرام روی شانه های خود خوابانده اند. البته دیدنی هایی هم در خارج از محدوده شبستان و در کنار فضاهای سبز وجود دارد مثلا جوان هایی که ترجیح داده اند بیایند بنشینند روی چمن ها، زیر سایه درخت ها. من درخت ها را که نگاه می کنم یاد یک خاطره دور می افتم. تقریبا مطمئنم که همه ما از درخت های نمایشگاه کتاب خاطره داریم پس این نمایشگاه ناب را از دست ندهید و به جای خواندن و دیدن گزارش های مختلف نمایشگاه از سایت ها و شبکه های تلویزیونی بیایید از این غذای روح بهره کافی را ببرید. باقی دیدنی های من از نمایشگاه کتاب هم باشد برای گزارش بعدی.

فراهنگ**9246**9132**1601**

اطلاعات تکميلي

خواندن 955 دفعه

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

آخرین اخبار

اخبار انتشارات دیجیتال

پربازدیدترین اخبار