تاریخ نقش بنیادینی در تفکر بشر دارد که با مفاهیمی چون عمل انسانی، تغییر، تأثیر شرایط مادی در امور انسانی و واقعۀ تاریخی در ارتباط است. تاریخ همچنین از طریق درک نیروها، انتخابها و شرایطی که ما را به امروز متصل میکند، موجب شناخت بهتر ما از جایگاه و موقعیت خویش میشود. گیلان از جمله ولایات بزرگ است که در دورههایی خاص در رویدادهای تاریخی ایرانزمین، نقشی مهم و اساسی ایفا کرده است؛ چنانکه نام این سرزمین را در متون کهن تاریخی با عناوینی چون: جیل، جیلان، گیل، دیلم، دیلمان و .... میتوان یافت.
در این کتاب تاریخ گیلان به صورتی پیوسته و منسجم از ابتدای عصر سنگ تا سال 1001 قمری، یعنی زمانی که گیلان برای نخستین بار در زمان شاه عباس اول جزئی از حکومت مرکزی ایران شد، بررسی شده است. خواننده ضمن مطالعۀ این کتاب، با تصویری از منظرۀ تاریخی گیلان از زمان ورود نخستین انسان ها به این سرزمین روبرو میشود و در ادامه ناظر روند تدریجی شکلگیری سازمانهای اجتماعی ـ فرهنگی و سیاسی این سرزمین نیز خواهد بود.
این کتاب به نوعی تاریخ دوران جداییگزینی گیلان از حکومت مرکزی در ایران نیز محسوب میشود. دورانی که ساکنان این سرزمین در حکومتهای محلی خانسالار متعدد، خود زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود را به استقلال سامان داده بودند. در این کتاب روندی پی گرفته شده تا خواننده بتواند به دور از داستانگوییهای معمول در عرصۀ تاریخنویسی، مسیر و منظرۀ تاریخی گیلان را از عصر سنگ تا سال 1001 هجری به تماشا بنشیند.
کتاب در پنج فصل تنظیم شده است: در فصل نخست عصر سنگ در تاریخ گیلان بررسی و نشان داده شده است که انسان این عصر تنها میتوانسته در جنوب جنگلهای بارانی و در فاصلهای بین درۀ رودخانۀ سفیدرود تا پلرود، در درون درههایی که در آنها سرپناهی برای استقرار نیز فراهم بوده، به صورت گروههای کوچک فعال زندگی کند.
در فصل دوم عصر فلز در گیلان بررسی شده است. در این فصل تا عصر آهن، سازمان اجتماعی مهمی در گیلان توسط گروههای انسانی پدید نیامد. اما در عصر آهن به ویژه آهن II و lll، گیلان بستر نشو و نمای یک تمدن فعال در جغرافیای معینی به جز جلگۀ گیلان بوده است که اکنون شهرت جهانی نیز پیدا کرده است. به باور نویسنده این ظهور تقریبا ناگهانی تمدن مارلیک ـ دیلمان و تالش، محصول یک عامل خارجی، یعنی پیدایش ژئوپولتیک نوینی بود که در غرب فلات ایران منشأ میگرفت.
در فصل سوم تاریخ گیلان در عصر طولانی باستان بررسی شده است. دادههای تاریخی نشان میدهد که گیلان پس از عصر آهن، با ازبینرفتن شرایط ژئوپولتیک مساعد مورد بحث برای رشد و رونق تمدنی در نواحی خارج از جنگلهای بارانی، دوباره با رکودی نسبی در تمدنسازی روبرو بوده است. جلگۀ گیلان به ویژه در نیمۀ نخست این دوره نقش تاریخی مهمی ایفا نکرده است. اما این ناحیه در اواخر دورۀ ساسانیان، برای نخستین بار عرصۀ فعالیت انسانی پراکنده شد و در آن هستههای کوچک اولیۀ سکونت و فعالیت انسانی به صورت سازمان اجتماعی کوچک شکل گرفته است.
پهنههای جلگهای و کوهستانی گیلان به ویژه از قرن سوم قمری، عرصۀ فعالیتهای گوناگون اجتماعات انسانی بوده و از رهگذر این فعالیت است که برای نخستین بار به هویت تاریخی خود نزدیک شده و در آن شکل اصلی سامان اجتماعی و سیاسی ساختار کنونی خود را بازیافته است. بهویژه با توسعۀ کشت برنج از دورههای نخستین قرون اسلامی، این هویت شکلبندی موجود فرهنگی و اجتماعی گیلان را پدید آورده است. بررسی این تحول مهم موضوع بحث فصل چهارم است.
در فصل پنجم که بررسی تحولات تاریخی تا ضمیمهشدن گیلان به حکومت مرکزی ایران در سال 1001 قمری ادامه مییابد، جدالهای سنتی تاریخ قدیم گیلان بین بلوکهای قدرت محلی به صورت ملوکالطوایفی از ویژگیهای برجستۀ آن محسوب میشود. این جدالهای سنتی هم بین بلوکهای قدرت محلی که تعداد آنها گاه به بیش از ده بلوک قدرت میرسید و هم بین دو بخش اصلی قدرت، یعنی «بیهپیش» و «بیهپس» در میان بود. سرانجام با تداوم این جدالهای خونین و اصرار بر پستترین منافع حاکمان قدرت محلی و پیداشدن یک قدرت متمرکز با ایدئولوژی انسجامبخش در فلات مرکزی ایران در طلوع دوران نوینی که در پیرامون گیلان در حال ظهور بود و حاکمان محلی به کلی از درک آن عاجز بودند، زمینه برای یک ساختار پیوسته و یکپارچه در گیلان در ضمیمه شدن به حکومت مرکزی پیدا شد. با پیداشدن قدرت متمرکز در گیلان بهویژه با زمینهای که برای ظهور شهر مرکزی (رشت) پس از پیوستن گیلان به حکومت مرکزی ایران پدید آمد، برای نخستین بار تاریخ گیلان سویهای مدرن پیدا کرد.
فهرست مطالب کتاب:
یادداشت حوزه هنری گیلان
پیشگفتار
فصل اول: گیلان در عصر سنگ
فصل دوم: گیلان در عصر فلز
فصل سوم: گیلان در عصر باستان
فصل چهارم: مقاومت، استحاله و راهیابی به قدرت فرامنطقهای
فصل پنجم: گیلان در سایۀ قدرت های محلّی و گسستهای مداوم (حاکمیت مطلق ملوکالطوایفی)
منبع: کتابخانه تخصصی ادبیات