اطلاعات این کتاب به شرح زیر می باشد :
توضیحات و خلاصه ای از فهرست کتاب :
جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ( جلد 8 ) مشخصات کتاب: سرشناسه : ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهالله 586 - 655ق عنوان قراردادی : نهج البلاغه .فارسی. شرح عنوان و نام پدیدآور : جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه / ابن ابی الحدید ؛ ترجمه و تحشیه محمود مهدوی دامغانی مشخصات نشر : تهران نشر نی 1367 - 1379. مشخصات ظاهری : 8 ج. شابک : 2050ریال ج 1) ؛ 3500 ریال ( ج. 4 ) ؛ 12000 ریال ( ج.7 ) ؛ 10000 ریال ( ج. 8 ) یادداشت : جلد چهارم ( چاپ اول 1370). یادداشت : جلد ششم ( چاپ اول 1373 ). یادداشت : جلد هفتم ( چاپ اول 1374 ). یادداشت : جلد هشتم ( چاپ اول 1374 ). یادداشت : کتابنامه موضوع : علی بن ابی طالب (ع) ، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- خطبه ها موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I -- Public speaking موضوع : علی بن ابی طالب (ع) ، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق . نهج البلاغه -- نقد و تفسیر موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I. Nahjol - Balaghah -- Criticism and interpretation شناسه افزوده : مهدوی دامغانی محمود، 1315-، مترجم شناسه افزوده : Ali ibn Abi-talib, Imam I. Nahjol - Balaghahba رده بندی کنگره : BP38/02/الف 2 1367 رده بندی دیویی : 297/9515 شماره کتابشناسی ملی : م 68-946 عناوین اصلی کتاب شامل: ( 186 ) آدمی در این جهان نشانه ای است که تیرهای مرگ به سمت او روانند؛ ( 187 ) در سکوت و خاموشی از حکمت - یا بیان حکم شرعی - خیری نیست؛ ( 188 ) ای آدمی زاده ، آنچه بیش از روزی خود در دست آوردی همانا که در آن گنجور دیگریهستی؛ ( 189 ) دلها را آرزو و خواسته ای است و روی آوردنی و پشت کردنی؛ ( 190 ) هنگامی که خشمگین می شوم چه وقت باید انتقام گیرم و خشم خود را فرو نشانم؛ ( 191 ) از کنار نجاستی که در پاگینی بود گذشت ، فرمود :؛ ( 192 ) آنچه از مالت که تو را پندی آموخت از میان نرفته است؛ ( 193 ) همانا این دلها ملول می شود ، همچنان که تنهاملول می شود؛ ( 194 ) چون آن حضرت سخن خوارج را شنید که می گویند : حکومت جز از آن خدا نیست فرمود :؛ ( 195 ) در وصف جمع فرومایگان فرموده است؛ ( 196 ) جنایتکار را پیش آن حضرت آوردند و گروهی از عوام همراهش بودند ، فرمود :؛ ( 197 ) همانا همراه هر کسی دو فرشته اند که او را نگهبانی می کنند؛ ( 198 ) طلحه و زبیر به او گفتند : با تو بیعت می کنیم به شرط آنکه ما در کار خلافت شریک تو باشیم؛ ( 199 ) ای مردم بترسید از خدایی که اگر بگویید ، می شنود و اگر اندیشه نهفته داریدمی داند؛ ( 200 ) نباید آن کس که در نیکی کردن از ، سپاسگزاری نمی کند ، تو را انجام دادن نیکیبی رغبت کند؛ ( 201 ) هر ظرفی بدانچه در آن نهند تنگ شود جز ظرف دانش که هر چه در آن نهند فراخ تر گردد؛ ( 202 ) نخستین عوض بردبار از بردباریش این است که مردم درقبال نادان یاران اویند؛ ( 203 ) اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار؛ ( 204 ) هر کس نفس خود را حساب کند ، سود برد و هر کس از آن غافل ماند ، زیان برد؛ ( 205 ) همانا دنیا پس از چموشی بر ما مهربان خواهد شد ، چون ماده شتر بدخو نسبت به کره خود؛ ( 206 ) از خدا بترسید ، ترسیدن وارسته ای که دامن به کمر زده؛ ( 207 ) سخاوت پاسبان آبروهاست و بردباری دهان بند بی خرد؛ ( 208 ) به خود شیفتگی آدمی یکی از حسودان خرد اوست؛ ( 209 ) بر خار و خاشاک و رنج چشم فرو بند و گرنه هرگز راضی نخواهد شد؛ ( 210 ) هر که چوبش - خوی و عادتش - نرم باشد ، شاخ و برش بسیار بود؛ ( 211 ) مخالفت کردن رای را ویران می کند؛ ( 212 ) هر کس به مال نایل شد بر دیگران برتری جوید؛ ( 213 ) در دگرگونی روزگار ، شناخت گوهرهای مردان است؛ ( 214 ) رشک بردن دوست از سستی و بیماری دوستی است؛ ( 215 ) بیشترین جایگاه افتادن خردها ، زیر برقهای طمعهاست؛ ( 216 ) حکم کردن به گمان بر آنچه مورد اعتماد است از دادگری نیست؛ ( 217 ) ستم کردن بر بندگان چه بد توشه ای بای رستاخیز است؛ ( 218 ) از بهترین کارهای شخص گرامی ، غفلت کردن اوست از آن چه می داند؛ ( 219 ) هر کس آزرم جامه خود را بر او بپوشاند مردم عیب او را نمی بینند؛ ( 220 ) با بسیاری خاموشی ، و قار خواهد بود و با داد دادن ، دوستان بسیار شوند؛ ( 221 ) شگفتی از رشک بران است که از سلامت بدنهاغافل اند؛ ( 222 ) آزمند در بند زبونی است؛ ( 223 ) ایمان شناخت به دل و اقرار به زبان وعمل کردن به جوارح است؛ ( 224 ) آن کسی که بر دنیا اندوهگین باشد بر قضای خداوند خشمگین است؛ ( 225 ) قناعت بسنده ترین دولتمندی است و خوش خویی بسنده ترین نعمت؛ ( 227 ) و با کسانی که روزی به ایشان روی آورده است ، شریک شوید که او توانگری را سزاوارتر است و به روی آوردن بخت شایسته تر؛ ( 228 ) درباره این گفتار خدای عز و جل که فرموده است : همانا خداوند به عدل و احسان فرمان می دهد ، گفته است : عدل انصاف است و احسان نکویی کردن است؛ ( 229 ) هر که با دست کوتاه ببخشد ، او را با دست دراز ببخشند؛ ( 230 ) و آن حضرت به پسر خود حسن علیه السلام فرمود . . .؛ ( 231 )؛ ( 232 ) خردمند کسی است که هر جیز را به جای خویش نهد؛ ( 233 ) به خدا سوگند دنیای شما در دیده من خوارتر از استخوان خوکی است که اندکی گوشت داشته باشد و در دست شخص گرفتار به جذام باشد؛ ( 234 ) گروهی خدا را به امید پاداش پرستش می کنند ، این پرستش بازرگانان است و . . .؛ ( 236 ) هر کسی از سستی پیروی کند ، حقوق را تباه سازد و هر کس از سخن چین پیرویکند ، دوست را تباه سازد؛ ( 237 ) سنگ غصبی در خانه در گرو ویرانی آن است؛ ( 238 ) روز - چیرگی - ستمدیده بر ستمگر سخت تر است از روز - چیرگی - ستمگر برستمدیده؛ ( 239 ) از خدا بترس به مقداری از پرهیزکاری ، هر چند اندک باشد و میان خودت و خداوندپرده ای قرار بده هر چند نازک باشد؛ ( 240 ) چون جواب بسیار شود ، صواب پوشیده ماند؛ ( 241 ) همانا خداوند متعال را در نعمتی حقی است ، هر کس آن را ادا کند ، خداوند آن نعمت بر اوافزون فرماید و هر کس در آن کوتاهی کند به زوال نعمت در خطر افتد؛ ( 242 ) چون قدرت بسیار شود ، شهوت و آرزو اندک گردد؛ ( 243 ) بپرهیزید از رمیدن نعمتها که نه هر رمیده باز آورده شود؛ ( 244 ) جوانمردی مهر آورتر از خویشاوندی است؛ ( 245 ) هر که به تو گمان نیکی برد ، گمانش را راست گردان؛ ( 246 ) بهترین کارها آن بود که به ناخواه خود را به آن وا داری؛ ( 247 ) خداوند سبحان را با باطل شدن عزیمتها و گشودن گره ها و شکستن همتها شناختم؛ ( 248 ) تلخی این جهان شیرینی آن جهان و شیرینی این جهان تلخی آن جهان است؛ ( 249 ) خداوند ایمان را برای پاکی از شرک ورزیدن واجب فرموده ، و . . .؛ ( 250 ) هر گاه می خواهید ستمگر را سوگند دهید ، چنین سوگندش دهید که . . .؛ ( 251 ) ای پسر آدم ! خود وصی خویش باش و نسبت به مال خود چنان رفتار کن که می خواهی پس از تو در آن رفتار کنند؛ ( 252 ) تند خویی نوعی از دیوانگی است که تندخو پیشمان می شود و اگر پشیمان نشود ، دیوانگی او استوار است؛ ( 253 ) صحت تن از کمی حسد است؛ ( 254 ) و آن حضرت به کمیل بن زیاد نخعی فرموده است :؛ ( 255 ) هر گاه درویش شوید با صدقه دادن با خداوند بازرگانی کنید؛ ( 256 ) وفا کردن برای اهل غدر در نزد خدا بی وفایی است ، و غدر کردن بااهل غدر در پیشگاه خداوند وفاست؛ ( 257 ) چه بسا افرادی که با نیکی نسبت به او گرفتار استدراج است و . . .؛ ( 258 ) ( 93 )؛ ( 259 )؛ ( 260 )؛ ( 261 )؛ ( 262 )؛ ( 263 )؛ ( 264 )؛ ( 265 )؛ ( 266 )؛ ( 267 )؛ ( 268 )؛ ( 269 ) همنشین سلطان ، همچون شیر سوار است که به موقعیت او رشک می برند و او به جایگاه خود داناتر است؛ ( 270 ) نسبت به بازماندگان دیگران نیکی کنید تا نسبت به بازماندگان شما حقوق شمارا نگه دارند؛ ( 271 ) همانا سخن حکیمان چون درست باشد ، درمان است و چون نادرست باشد ، درد است؛ ( 272 )؛ ( 273 ) ای پسر آدم ، اندوه روز نیامده ات را بر اندوه روز آمده ات میفزای که اگر فردا هم از عمر تو باشد ، خداوند روزی تو را در آن می رساند؛ ( 274 ) دوست دار ، دوست خود را آهسته و نرم ، شاید که روزی دشمنت شود و دشمن دار ، دشمن خود را آهسته و نرم ، شاید روزی دوست تو گردد؛ ( 275 ) مردم دنیا در کار دنیا دو گونه اند :؛ ( 276 )؛ ( 277 )؛ ( 278 ) اگر دو پایم در این لغزشگاهها استوار بماند ، چیزهایی را دگرگون خواهم ساخت؛ ( 279 )؛ ( 280 ) دانش خود را نادانی و یقین خود را شک قرار مدهید ، چون دانستید ، عمل کنید و چون یقین پیدا کردید ، پای پیش گذارید؛ ( 281 )؛ ( 282 )؛ ( 283 )؛ ( 284 ) اندکی که بر آن پایداری کنی بهتر از بسیاری است که از آن دلگیر شوی؛ ( 285 ) هر گاه اعمال مستحب به امور واجب زیان رساند ، مستحبها را واگذارید؛ ( 286 ) هر که دوری سفر - آخرت - را به یاد آورده ، آماده می شود؛ ( 287 ) بینش با چشم نیست که گاه چشم به صاحب خود دروغ می گوید ولی هرکس ازعقل خیر خواهی کند ، نسبت به او غش نمی ورزد؛ ( 288 ) میان شما و موعظه پرده ای از غفلت است؛ ( 289 ) نادان شما بدون بصیرت افزاینده در کار است و دانای شما چیزی را که بایدانجام دهد به تاخیر افکننده است؛ ( 290 ) علم راه عذر بر بهانه جویان بسته است؛ ( 291 ) همگان را به شتاب به مرگ فرا می خوانند و مهلت می خواهند و هرکه را زمان داده اند برای درنگ کردن - از توبه و بازگشت به خدا - بهانه می تراشد؛ ( 292 ) مردم در مورد چیزی خوش باد نگفتند مگر اینکه روزگار برای آن روز بدی رااندوخته کرد؛ ( 293 )؛ ( 294 ) چون خداوند بنده ای را خوار دارد ، علم را بر او حرام - دشوار - می دارد؛ ( 295 )؛ ( 296 ) اگر خداوند بر نافرمانی خود بیم نداده بود ، باز هم واجب بود که به سپاس نعمتهایش معصیت نشود؛ ( 297 )؛ ( 298 )؛ ( 299 )؛ ( 300 ) کسی درباره مسافت میان خاور و باختر از آن حضرت پرسید ، فرمود : به اندازه یک روز رفتن خورشید است؛ ( 301 )؛ ( 302 )؛ ( 303 ) پندها چه بسیار است و پند گرفتن چه اندک؛ ( 304 ) هر کس در ستیزه زیادی روی کند ، بزهکار می شود و هر کس در آن کوتاهی کند ، براو ستم می شود و آن که ستیزه گر است ، نمی تواند از خدا بترسد؛ ( 305 ) کاری - گناهی - که پس از آن مهلت داده شوم که دو رکعت نماز بگزارم و از خداوندعافیت بطلبیم مرا اندوهگین نمی سازد؛ ( 306 )؛ ( 307 ) فرستاده تو مفسر عقل توست و نامه ات رساتر چیزی است که به سوی تو سخن می گوید؛ ( 308 ) آن کس که به بلایی سخت گرفتار است ، نیازمندتر به دعا نیست از بی بلاییکه از آن در امان نیست؛ ( 309 ) مردم فرزندان دنیایند و کسی را به دوستی مادرش سرزنش نمی کنند؛ ( 310 ) مسکین ، رسول و فرستاده خداوند است ، هر کس او را محروم کند ، خدا را محروم کرده است و هر کس به او ببخشد ، خدا را سپاس داشته است؛ ( 311 ) غیرتمند هرگز زنا نکند؛ ( 312 ) بسنده است به اجل نگهبانی؛ ( 313 ) فرزند مرده می خوابد و مال ربوده نمی تواند بخوابد؛ ( 314 ) دوستی پدران سبب خویشاوندی میان پسران است و خویشاوندی به دوستینیازمندتر است تا دوستی به خویشاوندی؛ ( 315 ) از گمانهای مردم مومن بترسید که خداوند حق را بر زبانهای ایشان قرار داده است؛ ( 316 ) ایمان بنده راست نباشد تا آنکه اعتمادش به آن چه در دست خداوند سبحان است بیش از اعتقاد او به آن چه در دست اوست ، بود؛ ( 317 )؛ ( 318 ) همانا دلها را روی آوردن و روی برگرداندن است ، آن گاه که روی می آورد ، آن رابه انجام دادن مستحبات وادارید و آن گاه که روی گردان می شود به واجبات بسنده کنید؛ ( 319 ) در قرآن خبر آن چه پیش از شما بوده و خبر آن چه پس از شماست و حکم مربوط برشرعیات خودتان موجود است؛ ( 320 ) سنگ را بدان جا که آمده است برگردانید که شر را جز شر دفع نتواند داد؛ ( 321 )؛ ( 322 ) من پیشوای مومنانم و مال پیشوای تبهکاران؛ ( 323 )؛ ( 324 )؛ ( 325 )؛ ( 326 )؛ ( 327 )؛ ( 328 )؛ ( 329 )؛ ( 330 ) از نافرمانیهای خدا در خلوتها بپرهیزید که شاهد خود حاکم است؛ ( 331 )؛ ( 332 ) میزان عمری که خداوند در آن عذر آدمی را می پذیرد ، شصت سال است؛ ( 333 ) آن کسی که گناه بر او پیروز شد ، پیروزی نیافته است و آن کس که با بدیچیره می شود ، در واقع مغلوب است؛ ( 334 )؛ ( 335 ) بی نیازی از عذر ، پر ارزش تر است از عذر آوردن به راستی؛ ( 336 ) کمترین حقی که برای خداوند سبحان بر عهده شماست ، این است که از نعمتهای اودر نافرمانیهایش یاری مجویید؛ ( 337 ) خداوند سبحان فرمانبرداری را غنیمت زیرکان قرار داده است ، آن گاه که ناتوان درآن کوتاهی کنند؛ ( 338 ) قدرت حاکمان پاسبان خداوند در زمین اوست؛ ( 339 )؛ ( 340 ) توانگری بزرگ ، یاس و نومیدی از چیزهایی است که در دست مردمان است؛ ( 341 ) کسی که از او چیزی خواسته اند تا وعده نداده است ، آزاد است؛ ( 342 ) اگر بنده اجل و سرانجام خویش را ببیند ، همانا که آرزو و فریفتن آن را دشمن میدارد؛ ( 343 ) هر کسی را در مال او دو شریک است : وارث و حوادث؛ ( 344 ) خواننده و دعا کننده بی عمل همچون تیرانداز با کمان بی زه است؛ ( 345 ) علم دو گونه است : یکی سرشته شده در طبیعت و دیگری شنیده شده و شنیده شده هرگاه سرشته در طبیعت نباشد ، سود نمی بخشد؛ ( 346 ) اندیشه درست همراه با دولتهاست ، با روی آوردن آنها درستی اندیشه هم روی میآورد و با پشت کردن آنها پشت می کند؛ ( 347 ) پاکدامنی زیور درویشی و سپاسگزاری آرایش توانگری است؛ ( 348 ) روز دادگری بر ستمگر دشوارتر است از روز ستم بر مظلوم؛ ( 349 )؛ ( 350 )؛ ( 351 ) نتواستن و دشوار بودن انجام دادن معصیت از اسباب عصمت است؛ ( 352 ) آبروی تو فسرده و نریخته است ، خواهش کردن آن را فرو می چکاند ، بنگر پیش چه کسی آن را فرو می چکانی؛ ( 353 ) ستودن افزونتر از آنچه سزاوارست ، چاپلوسی است و کمتر از آن چه سزاوارست ، درماندگی یا حسد است؛ ( 354 ) سخت ترین گناهان آن بود که گنهکار آن را خوار بشمرد؛ ( 355 )؛ ( 356 )؛ ( 357 )؛ ( 358 )؛ ( 359 ) بزرگترین عیب آن بود که چیزی را که مانندش در خود تو هست - برای دیگران - عیب بشماری؛ ( 360 )؛ ( 361 )؛ ( 362 )؛ ( 363 )؛ ( 364 )؛ ( 365 )؛ ( 366 )؛ ( 367 )؛ ( 368 ) هر کس می خواهد آبروی خویش را نگه دارد ، ستیز را رها کند؛ ( 369 ) شتاب کردن بیش از امکان و درنگ ورزیدن پس از به دست آمدن فرصت از حماقت است؛ ( 370 ) از آن چه که نباشد مپرس که در آن چه هست و رخ داده است برای تو مشغولی و کفایت است؛ ( 371 )؛ ( 372 ) علم باید پیوسته به عمل باشد و هر کس دانست بایدعمل کند ، علم عمل را فرا می خواند اگر پاسخ داد - نفس به کمال خواهد رسید - وگرنه روی از او بگرداند؛ ( 373 )؛ ( 374 )؛ ( 375 )؛ ( 376 )؛ ( 377 )؛ ( 378 )؛ ( 379 )؛ ( 380 )؛ ( 381 )؛ ( 382 ) همانا حق سنگین گوارا و باطل سبک ناگوار - وبازای - است؛ ( 383 )؛ ( 384 )؛ ( 385 )؛ ( 386 ) بسا کس که آغاز روزی را دید و آن را را به پایان نرساند و چه بسا کس که درآغاز شب بر او رشک بردند و در پایان آن شب بانگ مویه گران بر او خاست؛ ( 387 )؛ ( 388 )؛ ( 389 )؛ ( 390 )؛ ( 391 ) از جمله خواری دنیا در نظر خداوند این است که جز در آن از خداوند نافرمانی نمیشود ، و جز با ترک و وانهادن دنیا به آن چه پیش خداوند است دست یافته نمی شود؛ ( 392 )؛ ( 393 ) هر که چیزی را جوید به آن یا برخی از آن خواهد رسید؛ ( 394 )؛ ( 395 )؛ ( 396 )؛ ( 397 )؛ ( 398 ) سخن گویید تا شناخته شوید که آدمی زیر زبانش نهان است؛ ( 399 ) مشک چه نیکو عطری است ، حمل آن آسان و رایحه اش سخت و معطر ودل انگیز است؛ ( 400 )؛ ( 401 )؛ ( 402 ) بسا سخن که از حمله کارگرتر است؛ ( 403 ) هر چیز که بدان بسنده توان کرد ، بس است؛ ( 404 /405 / 406 )؛ ( 407 )؛ ( 408 )؛ ( 409 )؛ ( 410 )؛ ( 411 )؛ ( 412 )؛ ( 413 )؛ ( 414 )؛ ( 415 )؛ ( 416 )؛ ( 417 ) فرموده است : دل مصحف دیده است؛ ( 418 ) پرهیزگاری مهتر خلقهاست؛ ( 419 ) تیزی زبان خودت را برای آن کس که تو را به سخن آورده است قرار مده ورسایی گفتارت را برای آن کس که تو را استوار کرد قرار مده؛ ( 420 ) در ادب نفس تو همین تو را بس که از آن چه از غیر خود خوش نمی داری ، خودداریکنی؛ ( 421 )؛ ( 422 )؛ ( 423 ) و به درستی مردم دنیا چون کاروانیان اند ، تا بار فکنند کاروان سالار شان بانگبر آنان زند و کوچ کنند؛ ( 424 )؛ ( 425 )؛ ( 427 )؛ ( 428 )؛ ( 429 )؛ ( 430 )؛ ( 431 ) همانا برای نیک و بد مردمی هستند هرگاه رها کنید چیزی از آن دواهل آن شما را کفایت می کنند - آن را انجام می دهند؛ ( 432 )؛ ( 433 )؛ ( 434 )؛ ( 435 )؛ ( 436 )؛ ( 437 )؛ ( 438 )؛ ( 439 )؛ ( 440 )؛ ( 441 )؛ ( 442 )؛ ( 443 )؛ ( 444 )؛ ( 445 )؛ ( 446 )؛ ( 447 ) مردم دشمن آن اند که نمی دانند؛ ( 448 )؛ ( 449 ) حکمرانیها میدان مسابقه مردان است؛ ( 450 ) چه شکننده است خواب مر عزیمتهای روز را؛ ( 451 )؛ ( 452 )؛ ( 453 ) اندکی که همیشه بر آن مداومت باشد بهتر است از بسیاری که از آن ملول شوند؛ ( 454 ) چون در مردی خصلتی پسندیده - شگفت - دیدید ، همانندهای آن را انتظار برید؛ ( 455 )؛ ( 456 ) آن کس که بدون دانستن فقه به بازرگانی پرداخت ، خود را در ربا انداخت؛ ( 457 ) آن که مصیبتهای کوچک را بزرگ شمرد خداوندش گرفتار مصایب بزرگ فرماید؛ ( 458 ) هر که نفس خود را گرامی بیند ، شهوتش در دیده اش خوار آید؛ ( 459 ) مزاح نکند کسی مزاح کردنی مگر آنکه چیزی از خرد خود بیرون افکند بیرون افکندی؛ ( 460 ) بی رغبتی تو در مورد کسی که به تو راغب است ، کاستی بهره است و رغبت تو درکسی که به تو بی رغبت است ، خوار ساختن نفس است؛ ( 461 ) زبیر همواره مردی از ما اهل بیت بود تا آنکه پسر نافرخنده اش عبدالله به جوانیرسید؛ ( 462 ) آدمی زاده را با بزرگی جستن چه کار که آغازش نطفه و فرجامی مردار است ، نه می تواند خود را روزی دهد و نه می تواند مرگ خود را باز دارد؛ ( 463 ) توانگری و درویشی پس از عرضه شدن بر خداوندمتعال - در قیامت - است؛ ( 464 )؛ ( 465 )؛ ( 466 ) دو آزمند سیری نمی پذیرند : دانش جوی و دنیا جوی؛ ( 467 )؛ ( 468 ) و آن حضرت فرمود : سرنوشت بر تدبیر چیره شود آن چنان که آفت در تدبیرباشد؛ ( 469 ) و آن حضرت فرمود : بردباری و درنگ همزادند - دو فرزند یک شکم اند - و هر دوزاده همت بلندند؛ ( 470 ) غیبت کردن کوشش مرد عاجز است؛ ( 471 ) و فرمود : چه بسا شیفته و به فتنه افتاده به سبب سخن پسندیده درباره او؛ ( 472 ) و آن حضرت فرمود : دنیا برای غیر خود - جهان دیگر آفریده شده است و برای خودآفریده نشده است؛ ( 473 )؛ ( 474 )؛ ( 475 )؛ ( 476 ) و آن حضرت ضمن گفتاری فرمود : و بر آنان فرمانروایی فرمانروا شد که کاررا برپا داشت و استقامت ورزید تا آنکه دین برقرار گردید؛ ( 477 )؛ ( 478 )؛ آنچه درباره تفضیل میان صحابه شده است؛ ( 479 ) درباره توحید عدل از او پرسیده شد ، فرمود : توحید آن است که او را در وهم نیاوری و عدل آن است که او را - به آن چه در او نیست متهم نداری؛ ( 480 )؛ ( 481 )؛ ( 482 )؛ ( 483 )؛ ( 484 )؛ ( 485 )؛ ( 486 )؛ ( 487 ) و آن حضرت فرمود : بدترین برادران کسی است که برای او به رنج و تکلف افتند؛ ( 488 ) و آن حضرت ضمن گفتاری فرموده است : هرگاه مومن نسبت به برادر خود حشمت وجاه بفروشد - او را خشمگین سازد - همانا که میان خود و جدایی افکند؛ پی نوشتها